در ژوئن سال ۲۰۲۱، تماسی از دوستی دریافت کردم که از دوران راهنمایی با او آشنا بودم. پس از مدتی گپوگفت کوتاه دربارهی آنچه در زندگی و خانوادههایمان گذشته بود، لحظهای مکث کرد و گفت که دلیل مشخصی برای تماسش دارد. سپس ادامه داد: نگران پسرم، ویل هستم. میخواهم اگر اجازه بدهی، چیزی را با تو در میان بگذارم.
پیش از آنکه پاسخی بدهم، به یاد آوردم که پسرش ویل، مانند دختر بزرگتر من، در آستانهی ورود به سال آخر دبیرستان بود. گفتم که البته، حتماً بگو.
چند هفته پیش متوجه شدهاند که شرکت همسرش قصد دارد آنها را به شهر دیگری منتقل کند. قرار است در پایان تابستان اسبابکشی کنند، و ویل از این بابت کاملاً بههم ریخته است. او دلبستهی دوستان و مدرسهاش در شهر کنونی است و نمیتواند بپذیرد که درست پیش از آغاز آخرین سال دبیرستان، باید همهچیز را پشت سر بگذارد. در این مدت، بداخلاق شده و حتی در روزهای اخیر، گریه هم کرده است. مادرش نمیداند چه بگوید که آرامش کند و این ترس در دلش افتاده که شاید پسرش دچار افسردگی شده باشد.
از او پرسیدم که آیا حال ویل همیشه خوب نیست، یا نوسان دارد؟ پاسخ داد که حالش بالا و پایین میشود. وقتی به موضوع اسبابکشی فکر نمیکند، حالش خوب است. شغل پاره وقتی دارد که از آن لذت میبرد و در کنار دوستانش، کاملاً خوشحال بهنظر میرسد. اما بهمحض آنکه صحبت از رفتن و جابهجایی پیش میآید، غمگین میشود. گفت که نمیداند باید این تغییرات خلقی را جدی بگیرد یا نه.
در پاسخ گفتم که با توجه به آنچه توصیف کرده، بهنظر نمیرسد که ویل افسرده باشد. اما پیشنهاد دادم که در تماس بمانیم، چراکه اگر خلق او از این نوسان بیرون بیاید و حالت پایدار پیدا کند یعنی بیشتر وقتش را در بیحالی، بیاحساسی یا غمگینی بگذراند آنگاه شاید لازم باشد بررسی عمیقتری انجام شود. با این حال، آنچه تا آن لحظه برایم ترسیم شده بود، نشان میداد که ویل بهطور مشخص و قابلدرک، از خودِ مسئلهی اسبابکشی ناراحت است؛ یعنی احساسات او ناراحتی و عصبانیت ریشه در واقعیتی عینی دارند.
دوستم تأیید کرد که دقیقاً همینطور است.
به او گفتم که این وضعیت را نه تنها نگرانکننده نمیدانم، بلکه چنین احساساتی را نشانهی سلامت روانی او میدانم. برای لحظهای سکوت کرد و با تعجب پرسید که چگونه ممکن است.
توضیح دادم که ناراحت شدن از جابهجایی پیش از سال آخر دبیرستان، آنهم وقتی که نوجوان در محیطی ریشه دارد و از شرایط خود رضایت دارد، کاملاً طبیعی و حتی لازم است. اگر ویل نسبت به این مسئله بیتفاوت بود، آنگاه جای نگرانی بیشتری وجود داشت.
گفت که حالا این حرف برایش معنا پیدا میکند، اما پرسید که با اینحال، چگونه میتواند به پسرش کمک کند تا از این مرحله عبور کند.
در پاسخ گفتم که دو کار میتواند انجام دهد. نخست آنکه به او اطمینان بدهد واکنشش طبیعی و درست است. همانگونه که دیدن این رنج برای یک مادر دشوار است، خود این احساسات نیز برای نوجوان ناآشنا و ناراحتکنندهاند. بنابراین، میتواند با بیان اینکه آنچه تجربه میکند، منطقی و قابلدرک است، آرامشی درونی به او ببخشد.
و دوم آنکه باید خود را برای ادامهی این ناراحتی در ماههای آینده آماده کند، دستکم تا زمانی که ویل در پاییز در محیط تازه جا بیفتد. بهجای آنکه تمام انرژیاش را صرف حذف این درد و ناراحتی کند، بهتر است تمرکزش را بر این بگذارد که چگونه میتواند به پسرش کمک کند تا با این احساسات کنار بیاید، آنها را بشناسد و راهی برای تحملشان بیابد.
درنگستان خانهای است برای آنها که به واژهها دل میسپارند و به قدرت داستانها در عبور از مرزها باور دارند.
اینجا، جایی است برای درنگ در میان سطرهایی که آمدهاند تا ما را به سفر ببرند. ما در درنگستان، کتابهایی را که دوست داشتهایم، با دقت، عشق و وفاداری به زبان فارسی بازمیگردانیم. هر ترجمه، برای ما سفری است دوطرفه میان زبانها، فرهنگها و احساسات انسانی. در انتخاب کتابها، عمق محتوای انسانی برای ما اولویت دارد؛ چه رمانی عاشقانه، چه روایتی اجتماعی، یا حتی داستانی کوچک با حسی بزرگ.
در کنار ادبیات، ما به موضوعی بسیار مهم نیز میپردازیم موضوع کودک و نوجوان اما نه از دریچهی تخیل، بلکه از منظر تربیت، روان و رشد. ما باور داریم آینده از دل تربیت امروز میگذرد، و هیچ سرمایهای گرانبهاتر از فهم عمیقتر نسل فردا نیست.
هدف ما این است که خوانندهی فارسیزبان، بدون واسطههای سنگین، به لذت و عمق ادبیات و دانش روز جهان با ترجمههایی روان، وفادار و گاه شاعرانه دست پیدا کند.
اگر اهل کتاب، درنگ، و دلسپردن به جهان واژهها هستید، درنگستان را برای خود بدانید.